سرویس جهان مشرق - یک سال پس از حملهی عدهای از مردم آمریکا، در تاریخ ۶ ژانویهی ۲۰۲۱، به ساختمان کنگرهی این کشور، ظاهراً در دفاع از ترامپ و اعتراض به نتایج انتخابات ریاستجمهوری سال ۲۰۲۰، نهتنها هنوز از اهمیت این حادثه کاسته نشده، بلکه حقایق و تحلیلهای مختلف، از ابعاد دیگری از این نقطهی عطف مهم در تاریخ ایالات متحده پرده برداشتهاند. کارشناسان برجستهای تا کنون نظر خود را دربارهی اتفاقات آن روز بیان کردهاند و بسیاری از آنها، آن را «حمله به دموکراسی آمریکایی» دانستهاند.
تصویری هالیوودی از حملهی معترضان به ساختمان کنگرهی آمریکا در تاریخ ۶ ژانویهی ۲۰۲۰ (+)
روزنامهی آمریکایی نیویورکتایمز، اخیراً به مناسبت سالگرد حملهی ۶ ژانویه به کنگره، یادداشتهایی را به قلم شماری از تحلیلگران ارشد مسائل آمریکا و سیاستمداران سابق این کشور، از جمله جیمی کارتر، رئیسجمهور سابق، منتشر کرده است. از جملهی این یادداشتها مقالهای تحت عنوان «فقط یک روز. همین کافی بود تا جهان از ما روی بگرداند.[۱]» به قلم «فرانسیس فوکویاما» دانشمند سیاسی، نویسنده و نظریهپرداز مشهور آمریکایی است. فوکویاما که بیش از هر چیز به خاطر نظریه و کتابش تحت عنوان «پایان تاریخ و آخرین انسان[۲]» شهرت دارد (نظریهای که هم خود فوکویاما و هم دیگران بعداً آن را اصلاح یا علناً رد کردهاند)، در این یادداشت اذعان میکند که پیشبینیهایش دربارهی برتری و استیلای نظام حاکمیتی لیبرالدموکراسی بر جهان، ناقص بوده و از جمله تحولاتی که این نقص را افشا کردهاند، اتفاقاتی بود که یک سال قبل در کنگرهی آمریکا رخ داد. آنچه در ادامه میخوانید، ترجمهی مقالهی فوکویاما در نیویورکتایمز است.
پرچم آمریکا در آتش؛ نیویورکتایمز این تصویر را، که ظاهراً در روز حمله به کنگره گرفته شده، به عنوان تصویر اصلی گزارش خود انتخاب کرده است (+)
لازم به ذکر است که مشرق صرفاً جهت اطلاع نخبگان و تصمیمگیران عرصه سیاسی کشور از رویکردها و دیدگاههای محافل رسانهای-اندیشکدهای بینالمللی این گزارش را منتشر میکند و دیدگاهها، ادعاها و القائات این گزارش لزوماً مورد تأیید مشرق نیست.
حملهی ۶ ژانویه به کنگره توسط عدهای متأثر از دونالد ترامپ، رئیسجمهور سابق آمریکا، سابقهای شوم را در تاریخ سیاست این کشور رقم زد. از زمان جنگ داخلی آمریکا به این سو، این کشور هیچگاه دچار اشکال در انتقال مسالمتآمیز قدرت نشده بود؛ و هیچ نامزدی تا قبل از ترامپ تعمداً با نتایج انتخاباتی مخالفت نکرده بود که شواهد گسترده حاکی از آزاد و منصفانه برگزار شدن آن هستند.
در همینباره بخوانید:
این رویداد همچنان در فضای سیاسی آمریکا انعکاس دارد، اما تأثیر آن فقط منحصر به داخل این کشور نیست، بلکه در سطح بینالمللی نیز تأثیر گستردهای داشته و نشانهای از افول چشمگیر قدرت و نفوذ جهانی آمریکا بوده است. ۶ ژانویه را باید در چارچوب بحران جهانی لیبرالدموکراسی تحلیل کرد. طبق گزارش سال ۲۰۲۱ «آزادی در جهان» اندیشکدهی [دولتی آمریکایی] «خانهی آزادی»، دموکراسی اکنون ۱۵ سال متوالی است که در حال افول است[۳] و بخشی از بزرگترین پسرفتها در این حوزه نیز سهم دو دموکراسی بزرگ جهان بوده است: ایالات متحده و هند. این در حالی است که از زمان انتشار آن گزارش تا کنون، در میانمار، تونس و سودان نیز شاهد کودتا بودهایم؛ کشورهایی که پیشتر گامهای امیدوارکنندهای به سوی دموکراسی برداشته بودند.
عقاب آمریکا در حالی که پرهایش میریزد و چشمش کبود است؛ نسخهای از این تصویر روی جلد مجلهی شناختهشدهی آمریکایی «فارنافرز» دربارهی افول آمریکا منتشر شد (جزئیات بیشتر) (+)
مجموعه گزارش فارنافرز:
›› افول آمریکا و بلایی که بر سر «قرن آمریکایی» آمد
جهان از اوایل دههی ۱۹۷۰ تا زمان بحران مالی سال ۲۰۰۸ شاهد افزایش چشمگیر تعداد نظامهای دموکراتیک از حدود ۳۵ عدد به بیش از ۱۱۰ عدد بود. آمریکا نقش حیاتیای در پدیدهای داشت که «موج سوم» دموکراسیسازی نامیده میشود. واشینگتن امنیت را برای متحدان دموکراتیکش در اروپا و شرق آسیا تأمین کرد و ریاست نظام اقتصادی جهانیای را عهدهدار شد که روزبهروز بیشتر یکپارچه میشد و تولیدش در همان دوره به چهار برابر رسید.
با این وجود، پشتوانهی دموکراسی جهانی، موفقیت و دوام دموکراسی در خود آمریکا بود؛ چیزی که «جوزف نای» دانشمند سیاسی آمریکایی، نام آن را «قدرت نرم[۴]» گذاشته است. مردم در سرتاسر جهان به آمریکا به عنوان نمونهای نگاه میکردند که دلشان میخواست از آن الگوبرداری کنند: از دانشجویان [چینی در] میدان «تیانآنمن» در سال ۱۹۸۹ گرفته تا معترضانی که در دهههای بعد از آن «انقلابهای رنگی» را در اروپا و خاورمیانه رهبری کردند.
افول دموکراسی در سراسر جهان تحت تأثیر عوامل پیچیدهای است. فرآیندهای جهانیسازی و تحولات اقتصادی، بسیاری از افراد را پشت سر [در فقر] جا گذاشتهاند و میان متخصصانِ دارای تحصیلات عالی که در شهرها زندگی میکنند و ساکنان شهرهای کوچکتر با ارزشهای سنتیتر، شکاف فرهنگی گستردهای پدید آمده است. ظهور اینترنت، کنترل نخبگان بر اطلاعات را تضعیف کرده است: اگرچه ما همیشه بر سر ارزشها با یکدیگر اختلافنظر داشتهایم، اما اکنون در جهانهایی مختلفی زندگی میکنیم که «واقعیت» در آنها کاملاً متفاوت است. و تمایل مردم به تعلق داشتن و تأیید کرامتشان، اغلب نیروی قویتری از منافع شخصی اقتصادی آنهاست.
در همینباره بخوانید:
›› کارشناس استرالیایی: زمان صحبت از جهان پساواشینگتن است
›› تحلیل کارشناس کانادایی از افول واشینگتن: از ایووجیما تا افغانستان
بنابراین، جهانِ امروز با جهانی که تقریباً ۳۰ سال پیش، وقتی شوروی سابق فروپاشید، تفاوتهای بسیاری دارد. دو عامل کلیدی وجود داشتند که من [فرانسیس فوکویاما] آن زمان آنها را دستکم گرفتم: اولاً، دشواری ساختِ نهتنها دموکراسی، بلکه همچنین یک دولت مدرن، بیطرف و غیرفاسد؛ و دوماً، احتمال زوال سیاسی در دموکراسیهای پیشرفته.
مدل آمریکایی مدتهاست که روبهزوال است. فضای سیاسی این کشور از اواسط دههی ۱۹۹۰ به طور فزایندهای چندقطبی و دچار یک بنبست ادامهدار شده است؛ بنبستی که به دولت اجازهی انجام حتی وظایف اساسیاش، مانند تصویب بودجه، را هم نداده است. نهادهای آمریکایی، در این مدت، با مشکلات واضحی دستوپنجه نرم کردهاند (از نفوذ پول در سیاست [جزئیات بیشتر] گرفته تا تأثیرات نظام رأیگیریای که زوایهاش با انتخابات دموکراتیک به طور فزایندهای بیشتر و بیشتر میشود [جزئیات بیشتر]). با این حال، به نظر میرسد آمریکا قادر به اصلاح خودش نیست. دورههای قبلی بحران، مانند جنگ داخلی و رکود بزرگ، موجب ظهور رهبرانی آیندهنگر و نهادآفرین شدند؛ اما دهههای اول قرن بیستویکم اینگونه نبودند؛ دورهای که در آن سیاستگذاران آمریکایی دو فاجعه (جنگ عراق و بحران مالی با اعطای وامهای «درجهی دو[۵]») را رقم زدند؛ و دورهای که سپس شاهد ظهور یک عوامفریب کوتهبین با تکیه بر یک جنبش خشمگین پوپولیستی بود.
معترضان آمریکایی با لباسهای بعضاً عجیبوغریب وارد ساختمان کنگره شده بودند (+)
نمای نزدیکتر از یکی از معترضان آمریکایی که با ظاهری عجیبوغریب وارد کنگره شده بود (+)
در همینباره بخوانید:
›› مدیر اندیشکده آمریکایی: آمریکا دچار اختلال دوقطبی شده
›› «پولهای تاریکی» که تکلیف انتخابات آمریکا را روشن میکنند
تا پیش از ۶ ژانویه، شاید میشد این تحولات را به چشم رویدادهای عادی در سیاست آمریکا دید؛ مانند اختلافنظر دربارهی تجارت، مهاجرت و سقط جنین. اما شورش آن روز نقطهی عطفی را رقم زد که در آن یک اقلیت چشمگیر از آمریکاییها نشان دادند حاضرند علیه اصلِ دموکراسیِ آمریکایی بشورند و برای رسیدن به اهداف خود از خشونت استفاده کنند. چیزی که ۶ ژانویه را به یک لکهی ننگ (و شکاف) نگرانکننده بر دامن دموکراسی آمریکایی تبدیل کرده، این است که جمهوریخواهان که نیمنگاهی به انتخابات سال ۲۰۲۴ دارند (زمانی که آقای ترامپ ممکن است به دنبال بازگشت [به عرصهی رقابت و قدرت] باشد)، نهتنها افرادی را محکوم نمیکنند که شورش ۶ ژانویه را آغاز و در آن شرکت کردند، بلکه به دنبال عادیسازی این شورش و پاکسازی ردههای مختلف حزبشان از آنهایی هستند که حاضر شدند حقیقت را دربارهی انتخابات سال ۲۰۲۰ بگویند.
پیامدهای ۶ ژانویه هنوز هم در صحنهی جهانی ادامه دارند. سالهای سال، رهبران مستبد مانند ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه، و الکساندر لوکاشنکو، رئیسجمهور بلاروس، به دنبال دستکاری در نتایج انتخابات و انکار ارادهی مردمشان بودهاند. در طرف دیگر، نامزدهای شکستخورده در انتخاباتهای نظامهای دموکراتیک نوپا اغلب مدعی تقلب انتخاباتی در رأیگیریهایی شدهاند که عمدتاً آزاد و منصفانه بودهاند. این اتفاق، سال گذشته [۲۰۲۱]، در پرو رخ داد، زمانی که «کیکو فوجیموری» شکست خود در دور دوم انتخابات ریاستجمهوری مقابل «پدرو کاستیلو» را نپذیرفت. ژائیر بولسونارو، رئیسجمهور برزیل، نیز با حمله به عملکرد نظام رأیگیری در کشورش، زمینه را برای مخالفت با نتیجهی انتخابات ریاستجمهوری امسال این کشور چیده است؛ دقیقاً همانطور که آقای ترامپ ماههای منتهی به انتخابات ریاستجمهوری سال ۲۰۲۰ آمریکا را صرف تضعیف اعتماد عمومی به «آرای پستی» [رأیگیری از طریق صندوقهای پست] کرد.
در همینباره بخوانید:
›› اگر انتخابات در آمریکا تأثیر داشت، آمریکاییها حق رأی نداشتند
تا پیش از ۶ ژانویه، شرارتهایی از این دست را رفتارهای دموکراسیهای جوان و ناقص تلقی میکردند و آمریکا در مواجهه با چنین رفتارهایی سَری از روی تأسف تکان میداد. این در حالی است که اکنون این اتفاق در داخل خود آمریکا رخ داده است. اعتبار آمریکا به عنوان الگوی عملی یک دموکراسی خوب تکهپاره شده است.
«اشلی بابیت» معترض آمریکایی که در جریان حمله به ساختمان کنگره توسط نیروهای امنیتی هدف گلوله قرار گرفت (+)
۶ ژانویه به خودی خود به اندازهی کافی بد هست، اما پیامدهای بالقوهی آن ممکن است حتی از این هم خطرناکتر باشند. دو کشور مستبد و در حال ظهور، پیشتاز پسرفت دموکراسی در جهان بودهاند: روسیه و چین. هر دوی این قدرتها ادعاهای «الحاقطلبانه[۶]» دربارهی قلمروی ملتهای دیگر دارند [یعنی خواستار تصرف دوبارهی سرزمینهایی هستند که به لحاظ تاریخی به کشورشان تعلق داشته است]. پرزیدنت پوتین علناً اعلام کرده که اعتقادی به مشروعیت اوکراین به عنوان یک کشور مستقل ندارد، بلکه آن را بخشی از یک روسیهی بسیار بزرگتر میداند؛ و سربازانش را در مرزهای این کشور جمع کرده و دارد امتحان میکند ببیند واکنشهای غرب به حملهی احتمالیاش علیه اوکراین چیست. شی، رئیسجمهور چین، نیز تأکید کرده که تایوان باید در نهایت به این کشور بازگردد؛ و رهبران چینی استفاده از نیروی نظامی در صورت لزوم را هم منتفی ندانستهاند. یک عامل کلیدی در هرگونه تجاوز نظامی آینده توسط هر یک از این کشورها، نقش بالقوهی آمریکا خواهد بود. واشینگتن تضمینهای امنیتی روشنی به اوکراین و تایوان نداده، اما از نظر نظامی و ایدئولوژیک از تلاشهای این دو کشور برای تبدیل شدن به دموکراسیهای واقعی حمایت کرده است.
یک فروند بمبافکن H-6K ارتش چین در حال انجام مأموریت بر فراز منطقهی حائل میان چین و تایوان در ماه سپتامبر سال ۲۰۲۰؛ دولت بایدن روی کاغذ بر حمایت «محکم» از امنیت تایوان در مقابل چین تأکید کرده است (+)
اگر جنبشی در محکومیت وقایع ۶ ژانویه درون حزب جمهوریخواه به راه افتاده بود (همانطور که این حزب سال ۱۹۷۴ بالأخره ریچارد نیکسون را رها کرد[۷])، شاید میتوانستیم امیدوار باشیم که آمریکا از دوران ترامپ گذر کند. اما این اتفاق رخ نداده و دشمنان خارجی ما، مانند روسیه و چین، با شادی زایدالوصفی به تماشای این وضعیت نشستهاند. وقتی مسائلی مانند واکسیناسیون و زدنِ ماسک، تا این اندازه سیاسی و تفرقهانگیز شدهاند، تصور کنید هرگونه تصمیمی در آینده برای ارائهی (یا عدم ارائهی) حمایت نظامی از اوکراین یا تایوان چه سرنوشتی خواهد داشت. آقای ترامپ اجماع دوحزبی از اواخر دههی ۱۹۴۰ به این سو بر سر حمایت قدرتمند آمریکا از نقش لیبرال بینالمللیاش را تضعیف کرد و پرزیدنت بایدن نیز هنوز نتوانسته این اجماع را دوباره برقرار کند.
در همینباره بخوانید:
بزرگترین نقطهی ضعف امروز آمریکا اختلافات داخلی است. کارشناسان محافظهکار برای پیدا کردن یک مدل جایگزین [به جای مدل حکومتداری کنونی در این کشور] به مجارستانِ غیرلیبرال سفر کردهاند، و تعداد ناامیدکنندهای از جمهوریخواهان، امروزه دموکراتها را تهدیدی بزرگتر از روسیه میدانند. آمریکا قدرت اقتصادی و نظامی عظیمی دارد، اما این قدرت در غیاب یک اجماع سیاسی داخلی بر سر نقش بینالمللی این کشور، غیرقابلاستفاده است. اگر آمریکاییها اعتقادشان به جامعهای باز، همهشمول و لیبرال را از دست بدهند، ظرفیت آمریکا برای نوآوری و پیشتازی به عنوان قدرت برتر اقتصادی جهان نیز کاهش خواهد یافت. ۶ ژانویه شکافهای درون ایالات متحده را تثبیت و تعمیق کرد، و به همین دلیل هم طی سالهای آینده پیامدهایش در سراسر جهان همچنان انعکاس خواهد داشت.
یکی از معترضان آمریکایی در روز حمله به کنگره، با پرچم جنگی ایالات مؤتلفهی آمریکا با عبور از موانع امنیتی خود را به طبقهی دوم کاخ کنگره، کنار ورودی مجلس سنا رسانده است؛ این پرچم در حقیقت پرچم ارتش ایالات مؤتلفه در جنگ داخلی آمریکا بوده است؛ آیا این معترض آمریکایی به این حقیقت تاریخی واقف است و پرچم را به عنوان «پرچم جنگ» روی دوشش گذاشته، یا طبق باور عمومی، صرفاً آن را به عنوان پرچم ایالات مؤتلفهی آمریکا در دست گرفته است؟ (جزئیات بیشتر) (+)
در همینباره بخوانید:
›› همه آنچه باید درباره انتخابات ریاستجمهوری آمریکا بدانید